مونا تیرگر
mona.tirgar@yahoo.com
چکیده
اقتصادهنر بهعنوان یکی از بخشهای علم اقتصاد ،میتواند یکی از راهبردهای جدی در رشد و توسعهی پایدار و اقتصادملی و اشتغالزایی، یکی از مناسبترین بسترهای اجرایی درحیات اقتصاد کشور باشد .اشتغالزایی بهعنوان فرآیند خلق ابتکارها و نوآوریها و ایجاد کسب وکارهای جدید از طریق کشف فرصتها و بهرهگیری از منابع و اقتصادهنر بهعنوان شاخهای از اقتصاد فرهنگی میتوانند بهعنوان الگوهایی ایمن، پایدار و مطمئن در رشد و توسعهی اقتصاد پایدار بهطور جدی مطرح و پیگیری شوند. دستبافتههای عشایری )قشقایی( بهبخشی از هنرهایبومی، قومی و کاربردی بهشمار میرود که در حوزهی گستردهی هنر جای دارد .هنرهایبومی و کاربردی بهدلیل برخورداری از ویزگیهای خاصی که در متن خود دارند، از ظرفیت بالایی در اقتصاد، کارآفرینی و اشتغالزایی برخوردارند .مهمترین شاخصهی هنرهای بومی، قومی و ملی علاوه بر جنبهی هنری و “زیبایی-شناختی”، ویژگی “کاربردی”بودن آنهاست. این ویژگی برجستهترین عنصر و محرک برای این نوع از هنرهاست که میتواند در اقتصادهنر و کارآفرینی مطرح باشد .بافتههای ایلی و عشایری هم دارای ویژگیها و جنبههای زیباییشناختی و کاربردی است و هم از توان و ظرفیتهای بالایی)دارای شرایط تولید درداخل بدون وابستگی به جهان خارج و انطباق با شرایط، ویژگیها و ضروریات اقتصادبومی و درونی( جهت کمک به اقتصاد و رشد اقتصادملی درقالب اشتغالزایی برخورداراست. مقولهی اشتغالزایی در جهان امروز بهسرعت درحال گسترش است .از اینرو هنرهایبومی، قومی و کاربردی بهویژه بافتههای ایلی و عشایری ازجمله مزیتهای مناطق مختلف محسوب میشود که درصورت نگاه کارآفرینانه به آنها میتواند بستر مناسبی را برای فرصتهای شغلی خصوص ا اشتغالهای خانگی فراهم نماید. چرا که باید توجه داشت که فعالیتهای کارآفرینی نقش برجستهای در سلامت اقتصاد ملتها دارد و اقتصاددانان شرایط اقتصادی را موجب کارآفرینی میدانند. این مقاله ازنظر هدف ،بنیادین و ازنظر روش توصیفی تحلیلی است و شیوهی گردآوری اطلاعات کتابخانهای است.
واژگان کلیدی : هنرهای بومی و کاربردی ،بافتههای ایلی، اقتصاد و کارآفرینیهنر ،صنایعفرهنگی خلاق، اقتصادخلاق، توسعه
مقدمه
«بافتههای عشایری زیرمجموعهای از هنرهای بومی و کاربردی و بخشی از میراثفرهنگی، تمدنی و هویتملی و هنری ایرانیان است که درگذشته جنبهی خودمصرفی داشته و امروزه انواع مختلفی ازآن، کاربرد خویش را بهجهت تغییر زندگی عشایر از کوچنشینی به یکجانشینی و اسکان از دست داده و ازبین رفته یا درحال ازبین رفتن هستند. ازآنجایی که دستبافتهها بخشی از میراثهنری و هویتقومی عشایر و درسطحی بالاتر، کشور بهشمار میرود، لذا حفاظت و صیانت ازآنها در دنیای امروز یک از اهمیت و ضرورت بالایی برخورداراست. اما این حفاظت چگونه میتواند اتفاق بیفتد؟ به نظر میرسد تغییر کاربری و کاربرد ازطریق خلاقیت و نوآوری در قالب اشتغالزایی در صنایعدستی و هنرهای کاربردی بهخصوص بافتههای عشایری بهعنوان یکی از بهترین و مناسبترین راههای رشد اقتصادملی و توسعهی پایدار و برونرفت از تنگناهای معیشتی، ضامن بقای هنرهای ایلیاتی است .این نکته نشاندهندهی این است که جنبهی فرهنگی و هنری با جنبهی اقتصاد و کارآفرینی در هنرهای بومی و ملی خاصه بافتههای عشایری ارتباطی تنگاتنگ و پیوسته با یکدیگر دارند.» )کوهستانی ،383::383(. «درواقع برای ماندگاری و حیات این نوع از هنرها، منوط به توجه و اهتمام جدی به رویکرد اقتصادی هنرهاست و این رویکرد، با ایجاد و توسعهی اشتغالزایی میتواند میسر باشد، بنابراین کارآفرین ی هنر در بافتههای عشایری که در مسیر نابودی و فنا میباشند، دو رسالت مهم را بهدوش میکشد، نخست اینکه با تغییر کاربرد ازطریق حفظ اصالت و ارزشهای بومی، ایجاد خلاقیت و نوآوری و تولید محصول و محصولات جدید براساس نیاز و سلیقهی مصرفکننده، ازیکسو در حفظ و صیانت از دستبافتهها بهعنوان بخشی از میراثفرهنگی و هویت هنری و دوم اینکه در شکوفایی و بهبارنشستن اقتصادهنر و میراثفرهنگی و کمک به رشد اقتصادملی و توسعهی پایدار، تلاشی مجدانه داشتهاست.» )سالامی ،88::388(. «ناگفته نماند که بافتههای عشایری بنابر تعریف ،رسالت، کاربرد و فرآیندتولیدشان، جزو صنایعفرهنگی و خلاق و درستتر هنرهایخلاق بهشمار میروند. شیرازه و شالودهی هنرهایخلاق، خلاقیت و نوآوری است، خلاقیت و آفرینش دستمایه و بُُنمایهی بافتههای عشایری است که توسط ذهن و اندشهی خلاق و روح خیالپردازانهی هنرمند بافندهی عشایری و با آفرینش نقشها و طرحهای رازآلود و اسرارآمیز با جنبهای نمادین بر زمینه و پهنهی دستبافته ساری و جاری میگردد.» )میر قیداری ،87::368(. دراین مقاله، مباحث مطرح شده حول محور اقتصاد بهصورت مبسوط و بهتفصیل مورد بررسی و تحلیل قرارمیگیرند .
روش تحقیق: این مقاله از هدف بنیادین و از روش توصیفی تحلیلی است و شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانه ای است.
فرهنگ و هنر به مثابه اقتصاد
«اگر بتوان فرهنگ را نظام عقاید، ارزشها، آداب و رسوم و مانند آن دانست که درمیان یک گروه مشترک است، دراین صورت تعاملهای فرهنگی میان آنها و اعضای دیگر گروهها را میتوان بهعنوان معاملهها یا مبادلات کالاهای نمادین یا مادی در چارچوبی اقتصادی شونده مدلسازی کرد، مردمشناسان جوامع بدوی و نهچندان بدوی را واجد چنین شرایطی دانستهاند، یعنی جوامعی که درآنها ایدههای مربوط به بازارها، ارزش مبادله، پولرایج، قیمت و دیگر پدیدههای این چنین معنای فرهنگی دارند، مطابق این گزاره میتوان گفت که فرهنگ شالودهی همهی فعالیتهای اقتصادی بهشمار میرود، یا به بیانی کاملتر و گستردهتر ،توسعهی فرهنگی زیرساخت توسعهی اقتصادی و انواع دیگر توسعه است، دیگر نمیتوان قلمرو اقتصادی یا تولیدی را از قلمرو فرهنگی و هنری جداکرد، زیرا بازنمودهای فرهنگی، ساختههای هنری، حتا احساسات و ساختارهای روانی به قسمتی از جهان اقتصاد تبدیل شدهاند» )کاتلر و همکاران ،8:::886(. «اقتصاد فرهنگ و هنر، میتواند بخشی از تولید ناخالص ملی، درآمد ملی ،درآمد سرانه و جزء شاخصهای اقتصادی شود، با این همه، خط سیر دیگری از توسعه)اقتصادی( در داخل اقتصاد فرهنگی و هنری دنبال شدهاست، این خط بر تولید و مصرف انواع هنرها تمرکز میکند که فراگردهایی کاملا اقتصادی شمرده میشوند بهخصوص اگر هنرهایی از جنس کاربردی و تأمین نیازهای مادی مصرفکننده و مشتری باشند، که بهترین نمونهی آن هنرهای کاربردی، هنرهای بومی و قومی هستند که درونیترین پدیدهها در متن فرهنگ و ارزشهای فرهنگی هستند و ما از آنها با عنوان صنایعدستی یاد میکنیم، که ضمن برآوردن نیازهای مادی، آکنده از حس ذوقآزمایی و زیباییشناختی هستند، بافتههای ایرانی بهویژه بافتههای عشایری و عمدتا فرش تجلی این نوع از هنرها است که بهطور کامل آمیخته با تعریف فرهنگ است که در سطور فوق به تعریف درآمد» )کوهستانی ،388::383(.
توسعه ی فرهنگی شالوده ی توسعه ی اقتصادی
«ازآنجایی که فرهنگ یکی از مؤلفههای مهم و اساسی در توسعهی هر کشوری است، لازم است بدانیم تا چند دههی قبل عقیدهی اغلب صاحبنظران این بود که توسعه مفهومی اقتصادی دارد، بهعبارت دیگر توسعه فقط جنبهی اقتصادی داشت و کشورها درجهت دستیابی به توسعه، به تقویت اقتصاد خویش میپرداختند، اما این وضعیت با شکست کشورهایی که فقط معیار اقتصادی را در برنامهریزی خود در دستیابی به توسعه گنجانده بودند، تغییر یافت و موجب از دست رفتن مفهوم یک بُُعدی توسعه شد. اکنون مشخص شد که مبنای هر نوع توسعه، توسعهی فرهنگی است، ازاینرو دولتها باید در راستای رسیدن به توسعهی همه جانبه بهویژه توسعهی اقتصادی، سعی در تغییر نگرش خویش به انسان، بهصورت یک موجود فرهنگی داشته باشند، چرا که مبنای توسعهی حقیقی و پایدار، توسعهی فرهنگی بوده و بهمثابهی ریشهای که درخت را تغذیه میکند، سایر ابعاد توسعه )اجتماعی، اقتصادی و سیاسی( نیز ازاین بُُعد مهم تغذیه میشوند»)صالحنیا و همکاران،883::77(. «گنجانیدن فرهنگ در راهبردهای توسعهی اقتصادی برای حرکت به سمت توسعهی پایدار، بدون شک با ارتقای صنایع خلاق ممکن می-شود»)کیقبادی،683::78(. «توجه به توسعهی فرهنگی بهعنوان یک زیربنا، شالوده و شیرازهی توسعه در مفهوم گسترده خود ،یک اهمیت شایان توجه است و توسعهی اقتصادی یک ضرورت اجتنابناپذیر است» )همان(.
درنمودار شمارهی: بهخوبی ارتباط فرهنگ و توسعهی فرهنگی با انواع توسعه بهویژه توسعهی اقتصادی هنر ترسیم شدهاست .دراین شکل فرهنگ و توسعهی فرهنگی در کانون و مرکز شکل بهعنوان یک شاهراه ارتباطی و نقطهی ثقل است که هم گذرگاه دیگر عناصر و پدیدهها است و هم به نحو مطلوبی بهصورت دوطرفه با عناصر یادشده درارتباط است .
اقتصاد هنر
«اقتصاد هنر به عنوان دانشی مطرح شده که در اتخاذ شیوه های حمایتی و هدایتی مناسب به منظور تشویق و ترغیب مشارکت بخش غیردولتی در فعالیت های هنری، فرهنگی و افزایش سهم سرمایه گذاری افراد و بنگاههای هنری در تولید و ارائه خدمات فرهنگی نقش موثری دارد، اقتصاد هنر را میتوان بررسی جنبههای اقتصادی تولید، مصرف و یا عرضه و تقاضای محصولات و یا خدمات فرهنگی و هنری دانست، در اقتصاد هنر عوامل و عناصر دخیل در تولید، مصرف و یا عرضه و تقاضای این محصولات، بررسی و شناسایی میشوند»)ایمانیخوشخو،883:، 88(. «اقتصاد هنر نیز چون دیگر شاخههای اقتصاد در خلال عرضه و تقاضا شکل میگیرد و تحقق این امر، نیازمند سرمایهگذاری، تولید، توزیع و مصرف کالاهای هنری است، هماکنون چنین نگاهی در بسیاری از کشورها وجود ندارد و تکنولوژی مدیریت براین فضا ،بهطور مناسب سایه افکنده است، اما نبود مدیریت هنری مناسب اقتصادی در کشورهای توسعه نیافته و یا درحال توسعه بهعنوان یک خلاء جدی وجود دارد» )391:Putnam,1993,p(. «علاوه بر نبود مدیریت هنری مناسب، کارآمد و آگاه به امور هنری، نبود عوامل ضروری و حیاتی دیگری همچون خلاقیت، نوآوری، ابتکار و ایدهپردازی از سوی هنرمندان که در واقع نبض و حیات هنرها بدانها وابسته است، نیز در ضعف تکاپو و پویایی اقتصاد هنر سهیماند، چه اینکه بهخوبی واقفیم برای صیانت و ماندگاری شاخهی گستردهای ازهنر تحت عنوان هنرهای ملی، بومی و کاربردی بهعنوان نمودی از ارزشهای فرهنگی و هویت ملی، خلاقیت و نوآوری وتغییر کاربری متناسب با خواست و نیاز جامعه در آنها، یک ضرورت انکارناپذیر است که علاوه بر حفظ و صیانت بهعنوانبخشی از میراثفرهنگی، در توسعه و اقتصاد ملی و درآمدزایی برای هنرمند – صنعتگر این حوزه نیز سهم قابل توجهی میتوانند داشته باشند، خلاقیت و نوآوری و ایدهپردازی تخصصی از مزایای توجه به اقتصادهنر است .با فعالیت جدی و پیگیری تخصصی هنر از بُعد اقتصادی میتوان به سمت داشتن یک اقتصاد هنر مستمر و پویا و حتا تجاری در هنر و بهویژه هنرهایسنتی و صنایعدستی گام برداشت» )همان:383(.
توسعه ی اقتصادی
«توسعهی اقتصادی به زبان ساده به رشد اقتصادی همراه با تغییرات و تحولات کیفی در زندگی مادی و معیشتی تعریف شدهاست، که البته دراین تعریف ابعاد معنوی تکامل و تعالی انسانی نادیده گرفته میشود، بنابراین یک مفهوم کاملا فیزیکی و مادی است، توسعهی اقتصادی هدف و آرمانی بزرگ برای تمامی کشورهایی است که هنوز به دلایلی نتوانستهاند دراین مسیر گام بردارند، توسعه را باید جریانی چند بُُعدی و فرآیندی مرکب و پیچیده تلقی نمود، فرآیندی که تحقق آن مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامهی مردم و نهادهای ملی همراه با تسریع رشد اقتصادی و ریشهکن کردن فقر تلقی
میشود» )392:Putnam,1993,p(. توسعه ی اقتصادی هنر
«توسعهی اقتصادی هنر، عبارت است از رشد و توسعهی هنر و انواع رشتهها و گرایشهای هنری بهطور ویژه هنرهایسنتی و صنایعدستی در بُُعد کمی و مهمتر بُُعد کیفی آثار و تولیدات هنری بهگونهای که شرایط اقتصادی و معیشتی هنرمند – صنعتگر بهبود و متحول گشته و از این بهگشت، توسعه و اقتصادملی نیز به تراز وسطح بالایی از جایگاه اقتصادی برسد، توسعه اقتصادی رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی هنر، رشد کمی تولید کالای هنری حاصل خواهد شد اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهندشد، نگرشها تغییر خواهد کرد، توان بهرهبرداری از منابع موجود بهصورت مستمر و پویا افزایش یافته و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد، بهعلاوه میتوان گفت ترکیب تولید و سهم نسبی نهادها نیز در فرآیند تولید نیز تغییر میکند، توسعهی اقتصادی هنر امری فراگیر است و نمیتواند تنها در یک بخش از هنر اتفاق بیفتد»)ششجوانی،783:: 8(. «توسعهی اقتصادی هنر دو هدف اصلی دارد، نخست افزایش ثروت و رفاه هنرمندان و دوم ایجاد اشتغال از طریق هنر که هردوی این اهداف در راستای عدالت اجتماعی است» )همان(. در توسعهی اقتصادی هنر انگیزهها، ارزشها و نهادهای جامعه در تعیین ماهیت و سرعت توسعهی اقتصادی هنر مهم است» )همان(.
«نگاه به توسعهی اقتصادی هنر در کشورهای توسعهیافته و کشورهای توسعه نیافته متفاوت است، در کشورهای توسعه یافته ،هدف اصلی افزایش رفاه و امکانات هنرمندان است در حالی که در کشورهای توسعه نیافته، ایجاد امکانات اولیه و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است، در زمینهی خرید آثار هنری کسانی که قدرت خرید آثار را داشته باشند، وجود ندارند و اقتصاد هنری نیز نمیتواند وابسته به بخش خصوصی باشد، اقتصاد هنر دراین کشورها بر پایهی نوعی فرآیند سنتی برنامهریزی شدهکه یک سوی آن هنرمندان مستقل و سوی دیگر آن، دولت بهعنوان مهمترین خریدار آثار هنری است، براساس نظریهی دایرهیفقر، فقر هنرمند یکی از موانع اساسی توسعه اقتصادی هنر در کشورهای توسعه نیافته است، ازیک طرف پتانسیل نیروی کار در بخش هنر زیاد است و از طرف دیگر اغلب هنرمندان درگیر مسائل معیشتیاند و سرمایهگذاری دولتی در بخش هنر هم بهشدت اندک است، نبود تسهیلات کافی، پراکندگی جمعیت و محدودیت بازار، خود دایرههای تو در تویی میسازد که گریز از آن ممکن بهنظر نمیرسد، باید پذیرفت که تجربیات این چند دهه نشان دادهاست که دستیابی به توسعه اقتصادی هنر برای کشورهای توسعه نیافته بسیار دشوار بودهاست، جهان امروز، هنر را بهمثابهی تجارتی بزرگ میانگارد، تنها با نگاهی به اشتغال-زایی این هنر – صنعت از فرآیند تولید گرفته تا پخش، حجم مبادلات اقتصادی و هنری را به ما نشان میدهد، اگرچه تمایل هنجاری امروز در اقتصاد هنر کشورمان رو به سوی نظاممند شدن ارزشگذاری تولیدات هنری توسط بازار است و پیدایی مشاغلی چون کارشناس هنری، موزهداری، مدیریت نگارخانه و غیره، مؤید این گرایش است، اما نمیتوان قیمت کالای هنری را مانند سایر کالاها و موادمصرفی که در بازار به فروش میرسند، تعیین کرد، مسألهی اساسی دراین باب خود موضوع اقتصاد هنر است، بهاین معنی که هنرمندان و سایر اقشار جامعه هنر و بازار را مانعالجمع میدانند، گویی پول نوعی آلودگی است که هنر بایستی به هر طریق ممکن ازآن تبری جوید، به هر روی توسعهی اقتصادی هنر زمانی اتفاق میافتد که شاهد یک بسیج همگانی از سوی هنرمندان و مسؤلین اجرایی و متولین امر هنر در توجه و اهتمام جدی به اقتصاد هنر باشیم» )همان :::(.
«توسعهی اقتصادی آنهم در حوزهی هنر هنگامی رخ میدهد که به زیرساختها ،ظرفیتها، فرصتها و توانمندیها و استعدادهای بالقوه در زمینهی هنر و هنرمندان بهویژه هنرهایسنتی و صنایعدستی و بهطور خاص فرش ایرانی و دستبافتههای عشایری توجه شده و برنهریزی اصولی و نقشهی راه جامع در این عرصه)هنرعشایری( داشته باشیم» )کوهستانی ،387::383( خلاقیت
«هر چیزی پیش از آنکه در واقعیت تجلی یابد، میبایست در ذهن آفریده شود. خلاقیت یعنی زایش فکر و ایدهی جدید ،خلاقیت یک توانایی فکری است که میتواند به یک اختراع یا ایدهای بکر در فرد خلاق منجر شود، مراد از خلاقیت توانایی دستکاری نمادها، آرایش آنها و دستهبندی آنها به طرق تازه و دارای سودمندی اجتماعی است .خلاقیت، بهعنوان یک ویژگی عمومی و پشتوانهی نوآوری و ابتکار میتواند در پدیده یا صنعتی موضوعیت داشتهباشد»)کیقبادی،683::8:(. «خلاقیت اوج توانایی تفکر بشری است که توانسته است انسان را به مرحلهی پیشرفت و ترقی برساند و او را در حل تمام مسائل و مشکلات زندگی یاری رساند .تلاشهای خلاقیت وسیلهای برای نوآوری است» )همان:8:(.
نوآوری
«نوآوری عملی ساختن و کاربردی کردن آن فکر و اندیشه است، نوآوری یا ابداع ،اجرا ،علمی و کاربردی ساختن افکار و اندیشه های نو و بدیع ناشی از خلاقیت است، نوآوری تبدیل خلاقیت ) ایده نو ( به عمل و یا نتیجه و سود است، در واقع نوآوری فرآیندی است که این اختراع یا ایده را به محصول یا خدمتی که به بازار قابل عرضه است، تبدیل میکند، نوآوری بهکارگیری ایدههای نوین ناشی از خلاقیت است که میتواند محصولی جدید، خدمت جدید یا راهحل جدید انجام کارها باشد،نوآوری اتخاذ ایدههایی است که برای یک سازمان، شرکت و تولیدکننده جدیداست، بنابراین تمام نوآوریها بازتابکنندهتغییراند، اما تمام تغییرها نوآوری نیستند نوآوری ترکیبی از ایدههای جدید است و هدف اصلی آن، خلق ارزش درکسبوکاربهوسیلهی گسترش ایدهها از ذهن)ساحت نظر( به عین)ساحت عمل( و بازار است» )میرقیداری،863:: 88(.
اقتصاد دانایی محور
«براساس OECD، اقتصاد دانایی محور: اقتصادی مبتنی بر تولید، توزیع و استفاده از دانش و اطلاعات است و دانایی محوری گرایش به سرمایهگذاری با فنآوری بالا دارد، بهتعبیر دیگری امروز، ثروت نه طلا، نه کارخانه، نه زمین، نه موادخام، بلکه دانش میباشد و در آینده وقتی سرمایهداران از ثروت خود سخن بگویند سخن از میزان دستیابی آنها به دانش خواهد بود. تأکید اقتصاد داناییمحور فقط تولید و توزیع اطلاعات و دانش نیست، بلکه نکتهی مهم به کارگیری آنها است، یعنی استفاده مؤثر و بهکارگیری انواع مختلف دانش در تمام فعالیتهای اقتصادی، بدیهی است بهکارگیری دانش در تولیدات، سهم دانش را در تولیدات بالاتر میبرد، اقتصاد داناییمحور بهعنوان یک الگوی توسعهی فراگیر و با هدف توسعهی ظرفیتها و استفادهی مناسب ازآنها شالوده ریزی شدهاست و نسبت به سایر الگوهای توسعه، توانمندی بیشتری در تبیین واقعیتها دارد» )سوارتز ،7::38:(.
«امروزه نقش دانایی، درشرایطی که انقلاب ارتباطات درحال تکامل میباشد، جایگاه ویژهای پیدا کرده است. بهگونهای که ازآن بهعنوان یکی از عوامل اصلی پیشرفت و توسعه یاد میشود. اهمیت این عامل کلیدی ازآن جهت است که درطول فرآیند توسعهی اقتصادی – اجتماعی، مبانی تولید متحول میشود و اساسیترین عامل دراین تحول، معطوف علوم و فنآوری جدید است. همچنین باعنایت به اینکه رقابت شدیدی بین عاملان و قدرتهای اقتصادی ناشی از جهانیسازی بهوجود آمده، اهمیت و تأثیرگذاری دانایی در فرآیند توسعه جایگاه ویژگی پیداکردهاست» )همان:6(. «از همین رو تولید و توسعه تولیدات در مناسبات جدید اقتصادی جهانی، نیازمند برخورداری از دانایی لازم و فرآهم نمودن زمینههای توسعه و بکارگیری آن در فرآیند تولید میباشد» )همان.( «بهعبارت دیگر، هرچهقدر سطح دانش و فنآوری عقبماندهتر و جریان توسعهی دانایی ُکُندتر باشد، سطح توسعهی اقتصادی – اجتماعی نیز کمتر خواهدبود، مهمتر آنکه بر مبنای الگوی اقتصاد داناییمحور، انباشت یا توسعهی دانایی بهخودی خود دستیابی به رشد و توسعه را تضمین نمیکند بلکه بکارگیری دانایی نیز نقش بسیار مهمی دراین راستا ایفا مینماید. درواقع شاخص دانایی دربر دارندهی این دو جنبهی اساسی میباشد و لذا ابزار مهمی برای تبیین توسعهی جوامع بهدست میدهد. مباحث فوق بیانگر این نکته اساسی است که دانایی بهعنوان یک عامل تولید و رشد اقتصادی مطرح است و لذا این عامل توسط برخی از فعالان اقتصادی، تولید و به بازار عرضه میشود و میتوان ازآن بهعنوان یک محصول یادنمود .از تعاریف و ویژگیهای فوق در ارتباط با دانایی و اقتصاد دانایی میتوان نتیجه گرفت که دستبافتههای عشایری)قشقایی( را نیز میتوان با رویکرد و تکیه بر ویژگیها و شاخصهای این نوع از اقتصاد تولید و بازتولید نمود، در نمودار شماره3 ارتباط دستبافتههای عشایری با اقتصاد داناییمحور و دیگر عناصر ذکر شدهاست» )همان.(
اقتصاد خلاق
«طی دو قرن اخیر، در بحث نظامهای اقتصادی، مکتبهای مختلفی ظهور یافته و نظریهها و مفهومپردازیهای متعددی یافت میشود. جای هیچ شکی نیست که یکی از ابعاد مهم و اثرگذار در پیشرفت و توسعه یک جامعه در گروی اقتصادی پویا و بهرهور، که حاصل نظام اقتصادی و منتج از مبانی فلسفی آن است، در این میان هر جامعهای به دنبال ابداع و دستیابی به بهترین نظام اقتصادی است، یکی از نظامهای اقتصادی نوظهور که شواهد فراوانی دال بر نوزایی آن وجود دارد ،”اقتصاد خلاق” است، ازمنظر آنکتاد3 اقتصاد خلاق یک مفهوم درحال تکامل مبتنی بر داراییهای خلاق است که میتواند موجد رشد و توسعهی اقتصادی باشد. میتواند تولید درآمد و ایجاد شغل کند و درآمدهای ارزی کشورها)حاصل از ادرات( را افزایش دهد درحالی که به تنوع فرهنگی و توسعهی انسانی نیز کمک میکند، جنبههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را در تعامل با فنآوری ،مالکیت معنوی و اهداف گردشگری در بر میگیرد. مجموعهای از فعالیتهای اقتصادی دانشبنیان و دارای گرایش توسعهای است که در سطح خرد و کلان با اقتصاد کشور تعامل دارند، یک گزینهی دستیافتنی مهم برای توسعه است که نیاز به سیاستگذاریهای نوآورانهی بین رشتهای و چند رشتهای دارد، ضمن اینکه صنایع خلاق در قلب اقتصاد خلاق جای دارند» )233–221:Marshall,1962,p(. «این اقتصاد که ویژگیهای بسیار متمایز و متفاوتی با اقتصادهای رایج دارد، بر پایه مفهوم
“نوآوری”و براساس رویکرد خلق فرصت و جایگاه ایجاد نیاز در بستری کاملا فرآیندی شکل میگیرد، ضمن آنکه اثرات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و از این دست، بسیار مهمتر از اثرات اقتصادی این نظام نوظهور میباشد و به همین ترتیب این اقتصاد در بستری شکل میگیرد که نیازمند تفکر کلگرا است، اصطلاح اقتصاد خلاق، نخستین بار در سال :388 در کتاب جان هاوکینز3 دربارهی رابطهی بین خلاقیت و نظام اقتصادی پدیدار گشت. از نظر هاوکینز خلاقیت چیز جدیدی نیست و نظام اقتصادی هم جدید نیست و آنچه جدید است ماهیت رابطهی آنها، وسعت این رابطه و اینکه چگونه برای ایجاد ارزش افزوده و تولید ثروت با یکدیگر ترکیب میشوند، هاوکینز از واژهی اقتصاد خلاق در معنای گستردهتر بهره میگیرد. بهطوری که 8: شاخهی صنعت خلاق، از هنر تا زمینههای گستردهتر علم و فنآوری را شامل میشود. بهنظر هاوکینز دو نوع خلاقیت )بهمعنای قابلیت آفرینش( وجود دارد: نوعی خلاقیت که به احساس رضایت مردم بهعنوان افراد مربوط است و نوعی دیگر که یک محصول تولید میکند. اولی یکی از ویژگیهای نوع بشر است که در همهی جوامع و فرهنگها یافت میشود، گونهی دوم خلاقیت اما درجوامع صنعتی قویتر و مشهودتر است که به تازه بودن، علم و نوآوری در فنآوری و حقوق مالکیت معنوی ،ارزش بیشتری میدهد، یکی خلاقیت فردی است و دیگری خلاقیت صنعتی و آنچه در اقتصاد خلاق مدرن اهمیت دارد ،خلاقیت صنعتی است که جامعه باید آنرا در فرآیند توسعهی خود ایجاد کند، اقتصاد خلاق حوزههای مختلف و متنوعی همچون هنرهایبومی و کاربردی، صنایعدستی، تبلیغات، معماری، هنر، طراحی، مد، فیلم، موسیقی، هنرهای نمایشی، چاپ و نشر، نرم افزار، اسباب بازی و بازی ها، تلویزیون و رادیو، و بازیهای ویدئویی را شامل میشود، اقتصاد خلاق یک مفهوم ذهنی است که هنوز در حال شکلگیری است، آنچه میبینیم یک همگرایی فزآینده حول یک گروه محوری از صنایع خلاق و تعاملهای کلیشان چه در سطح کشورهای منفرد و چه در سطح بینالمللی است، در واکاوی اقتصاد خلاق به این اصل اساسی یعنی خلق ثروت هوشمندانه در ظرف کمترین زمان ممکن با بهترین روش، رهنمون میشویم، مفهوم اقتصاد خلاق که بر مبنای سرمایههای خلاق تعریف میشود از عوامل ایجاد رشد اقتصادی و اجتماعی جوامع پیشرفته به حساب میآید. صنایع خلاق درواقع پشتوانه اصلی اقتصاد خلاق است، صنایع خلاق را میتوان در هنر، فرهنگ، تجارت، گردشگری و گردشگری طبیعی و فناوریهای نوین جستوجو کرد که سرمایه اصلی آنها هوش و توانمندی ذهنی است. دراین مجموعه هنرهای بومی، موسیقی ،نقاشی، جشنوارهها، کتاب، هنرهای تجسمی و نمایشی، رادیو و تلویزیون، ویدئو، سینما و انیمیشن، صنایع دیجیتال و معماری که مبنای آنها خلاقیت است، قرار میگیرد، در حقیقت اقتصاد خلاق دو ویژگی خاص دارد، یکی اینکه ارزش افزوده آن ناشی از فعالیتهای خلاق ذهن و پردازش فکر است، دوم اینکه در این نوع اقتصاد، صنایع با برداشت کمتر از طبیعت و محیط زیست و آلودگی کمتری که برای محیط زیست جهانی ایجاد میکنند، آسیب به مراتب کمتری را نسبت به اقتصاد کلاسیک در طبیعت ایجاد میکنند، بنابراین به آنها اقتصاد سبز هم اطلاق میشود، ازجمله رسالتهای اقتصاد خلاق درطی دهههای گذشته میتوان به موارد زیر اشارهداشت» )همان:83(. «بهعنوان ابزار جلب توجه همگان به نقش خلاقیت چونان یک نیروی اساسی و قدرتمند در زندگی اقتصادی امروز و درک این نکته که توسعهی فرهنگی و اقتصادی دو پدیدهی جدا از هم یا نامرتبط نیستند بلکه بخشی از یک فرآیند بزرگتر توسعهی پایدار بهشمار میروند که درآن هم رشد اقتصادی و هم رشد فرهنگی بهگونهای درهم تنیده اتفاق میافتند. اندیشهی اقتصاد خلاق بهویژه درجهان در حال توسعه، نگاهها را به سمت داراییهای خلاق و منابع ثروت فرهنگی معطوف میکند. صنایعخلاق که ازاین منابع استفاده میکنند، نهتنها کشورها را توانمند میسازند تا داستانهای خودشان را ب سُُرایند و صنایعفرهنگی منحصر بهفردشان را به جامعهی خود و جهانیان بشناساند ،بلکه این صنایع میتوانند یک منبع جدید رشد اقتصادی بوده و هزاران شغل جدید ایجادکنند. علاوه بر همهی اینها، اقتصاد خلاق نقش مؤثری در ارتقای فرهنگی و توسعهی انسانی ایفا میکند» )کیقبادی،683::38(. در نمودار شماره3 ارتباط دستبافتههای عشایری بهویژه قشقایی با این نوع از اقتصاد و ویژگیهای آن که دقیقا منطبق بر ویژگیها و فرآیند بافت دستبافتههای عشایری است، نشان دادهشدهاست .
صنایع)فرهنگی(خلاق و نقش آن در ارتقای سرمایهی فرهنگی
«مفهوم “صنایع فرهنگی” نخستینبار طی جنگ جهانی دوم و در مکتب فلسف ی فرانکفورت برای توصیف صنعت قدرتمند فیلمسازی امریکا به کار رفت، بررسی دقیق صنایع فرهنگی هماکنون از اولویتهای کاری بسیاری از دولتها، سازمانها و نهادهاست. صنایع فرهنگی بهترین منبعی است که برای روشن شدن فرهنگ و هویت کشورها بررسى میشود؛ زیرا فرهنگ ،پایه و اساس تمدن هر کشورى است که نسلهاى انسانى در زمان حیات خود از آن بهره مىجویند و با اتکا به آن، به زندگى و فعالیتهاى روزمرۀ خود در کنار یکدیگر شکل میدهند، مىتوان گفت صنایعفرهنگى حاصل فعالیتهاى هنرمندان )دراینجا بافندگان دستبافتههای عشایری(، نویسندگان، معماران، موسیقىدانان و تجلى معنویت مردم و ارزشهایى است که به زندگى معنا مىدهند، صنایع خلاق اشاره به گسترهی وسیعی از فعالیتهای اقتصادی دارند که با تولید و بهرهبرداری از دانش و اطلاعات و ازطریق خلاقیت و نوآوری به تولید محصولات خود میپردازند» )کوهستانی ،38::383(. «صنایع فرهنگی خلاق شامل هنر ،صنایعدستی، معماری، فیلم، موسیقی، هنرهاینمایشی، طراحی مُُد، رادیو و تلوزیون، بازیهای ویدئویی، نرمافزار، چاپونشر ،
تبلیغات میباشد، بهصنایعی خلاق گفته میشود که بتوانند از خلاقیت، مهارت و استعداد فردی بهعنوان یک مزیت و استعدادبالقوه در ایجاد ثروت و شغل ازطریق تولید و بهرهبرداری از مالکیت معنوی استفاده نمایند، بهعبارت دیگر خلاقیت فرآیندی است که با تأثیرگذاری بر ورودیها )سرمایهی معنوی و سرمایهی فرهنگی افراد( آنها را به سرمایههای اقتصادی و اجتماعی مبدل میسازد، صنایع فرهنگی خلاق، نوعی مبدل نظاممند هستند که میتوانند تولیدات را برای ذائقهی مخاطبین آماده و قابل مصرف نمایند، بنابراین صنایعفرهنگی خلاق با تولید نیازهای جدید، نهتنها میتوانند باعث تولید مصرفکنندگان فرهنگی جدید در جامعه باشند، بلکه همچنان با تشدید مصارف فرهنگی میتوانند انباشت فرهنگی را که نیازمند ارتقای سرمایهی فرهنگی درجامعه است را موجب شوند» )Howkins,2001,p:89(.
صنایع خلاق
«اصطلاح صنایعخلاق در سالهای آغازین دههی 888: و نخستین بار در استرالیا پدیدآمد، درآن زمان دولتمردان این کشور یک چشمانداز بلندمدت برای کشورشان تدوین نموده بودند که طی آن ملت استرالیا باید به یک ملتخلاق تبدیل میشد که تکیهگاه اقتصادی آن صنایعخلاق است، دراین میان صنایعخلاق، به مجموعهی خاصی از صنایع اطلاق شد که مادهی اولیهی آنها خلاقیت فردی یا جمعی انسان است و اینها عبارتند از صنایعفرهنگی. درواقع با اطمینان میتوانیم صنایعخلاق را بهعنوان نامی جدید بر صنایعفرهنگی بهکارگیریم»)همان(. «در تعریفی جامعتر توسط آنکتاد از صنایعخلاق چنین آمدهاست: چرخههایی از خلق، تولید و توزیع کالاها و خدماتاند که خلاقیت و سرمایهی فکری8را بهعنوان مادهی خام بهکار میگیرند، متشکل از مجموعهای از فعالیتهای دانشبنیان، متمرکز بر هنر اما نه محدود بهآن، است که پتانسیل درآمدزایی از داد و ستد و حقوق مالکیت معنوی دارند. شامل محصولات مادی و ملموس و غیرمادی و معنوی یا خدمات هنری با محتوای خلاق، ارزش اقتصادی و هدفهای بازاری هستند، در رویکرد آنکتاد به صنایعخلاق، که خلاقیت را به عنوان فصلالخطاب درنظر میگیرد، هر نوع فعالیتی که دارای یک مؤلفهی هنری قوی باشد تا هرنوع فعالیت اقتصادیای که فرآوردههای نمادین و سمبلیک تولید میکند و وابستگی شدیدی به مقولهی مالکیت معنوی دارد و برای یک بازار تا حد امکان بزرگ انجام میشود، درگسترهی صنایعخلاق جای میگیرند» )92Howkins,2001,p:(. «صنایعخلاق فعل و انفعالات بخشهای فرعی مختلف خود را نیز در بر میگیرد و با این حساب، گسترهی وسیعی دارد، گسترهی این بخشها با فعالیتهایی که ریشه در دانش سنتی و میراثفرهنگی دارند )مانند هنرها، صنایعدستی و فستیوالهای فرهنگی( شروع میشود و به فعالیتهای فنآوری محورتر و خدمات محورتر)فعالیت-های سمعی ودیداری ورسانههای جدید( پایان مییابد، طبق طبقهبندی آنکتاد، صنایعخلاق به چهار گروه تقسیم و طبقهبندی میشوند که عبارتند از : میراثفرهنگی، هنرها، رسانهها و آفرینشهای کارکردی)نمودار شماره(. میراثفرهنگی شامل هنرهای-سنتی وصنایعدستی، جشنوارهها و مراسم آیینی بهعنوان منشأ همهی انواع هنرها و مظهر صنایعفرهنگی و خلاق شناخته میشود، میراثفرهنگی نقطهی آغاز این طبقهبندی است، این میراث است که جنبههای فرهنگی را از دیدگاه تاریخی، مردمشناختی ،قومی، زیباییشناختی و جامعهشناختی بههم پیوند میزند، بر خلاقیت تأثیر میگذارد و منشأ شماری از کالاها، خدمات و همچنین فعالیتهای فرهنگی است، مفهوم دانش سنتی و تجلیات فرهنگی نهفته در هنرها و صنایعدستی و همچنین در فرهنگ-عامه و جشنهای سنتی به میراث مربوط میشود» )کیقبادی،683:: 38(. «بنابراین گروه میراثفرهنگی «به دو زیر گروه تجلیات
11
فرهنگی سنتی شامل هنرها و صنایعدستی، اعیاد و جشنهای قومی، ملی و آیینی و نیز مکانهای فرهنگی شامل مکانهایباستانی، موزهها، کتابخانهها، نمایشگاهها و غیره تقسیم میشود»)همان: 3:(. «دستبافتههای عشایری بهعنوان نمودی از هنرهای-سنتی و صنایعدستی نیز دراین تعریف و دراین گروه قرارمیگیرد، اما آنچه که دراین ارتباط اهمیت دارد این است که اصطلاح صنایعخلاق در مقایسه با صنایعفرهنگی، روزبهروز کاربرد بیشتری پیدا میکند، ضمن اینکه صنایعخلاق در پی خود مفاهیم نوین، ارزشمند و آیندهسازی چون اقتصادخلاق، ملتخلاق، جامع و شهر خلاق را به همراه آوردهاست که هرکدام میتوانند در حد مهمترین گزینهها برای شکلبخشیدن به آیندهی اقتصادها، جوامع و شهرها باشند. صنایعخلاق« بهعنوان نامی خاص صرفا بر طیف ویژهای از صنایع اطلاق میشود که عموم ا در زمرهی صنایعفرهنگی قراردارند و نه تمامی صنایع که خود را بهویژگی خلاقیت آراسته باشند» )کیقبادی،386::8:(.
بافندگان عشایری : طبقهی خلاق و کارآفرینان خلاق
«یک تفسیر گستردهتر از خلاقیت به یک اندیشمند با نام ریچارد فلوریدا8 کمک کرده تا از ظهور طبقهی خلاق در جوامع خبر دهد. طبقهی خلاق گروهی از کارکنان علمی و هنری و حرفهای هستند که حضورشان به ویژه در مناطق شهری موجب پویایی اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی میشود، بهطور مشخصتر، طبقهی خلاق مشتمل بر تمامی افرادی است که در زمینهی انواع هنرها و مواریثفرهنگی، معماری و طراحی، علوم و مهندسی، موسیقی و سرگرمی و آموزش کار میکنند و کارکرد اقتصادیشان خلق ایدههای جدید، فنآوریهای جدید و محتوای جدید است» )کیقبادی،683:: 38(. «طبق تعریف و شاخصه-هایی که ذکر شدف مشخص میشود که هنرمندان بافندهی قشقایی خود بهطور خاص در زمرهی طبقهی خلاق عشایر و قشر خلاق جامعهی ایرانی بهشمار میروند، که در افق چشمانداز توسعه و سرمایهگذاری اقتصادی، اقتصاد مقاومتی و اقتصاد هنر توسط مدیریت کلان اجرایی کشور و اقتصاد مقاومتی بهطور جدی دیدهشوند» )همان.( کارآفرینی و توسعهی اقتصادی هنر
«کارآفرینی هنر فرآیندی پویا و بهطور گسترده، غیرقابل پیشبینی است، درطی این فرآیند افراد و گروهها بهطور داوطلبانه کار میکنند تا از داراییهای اجتماعی، اقتصادی و نمادین هنر که بدون استفاده مانده، ارزشآفرینی کنند، کارآفرینان هنری موضوعات مبتلا به هنر را از ریشه، بازنگری و تعریف میکنند تا بتوانند مشکلاتشان را بهطور سیستماتیک و فراگیر، حل کنند، آنها در پی کشف مشکلات بنیادین، مهم، ریشهای و اصلی اقتصاد هنر هستند تا راه حلی برای آنها پیدا کنند و بدین وسیله اجتماعات هنری را تغییر دهند» )ششجوانی،783:: 6(. «رسالت کارآفرینی و کارآفرینان هنر این است که میخواهند دنیای بهتری بسازند و با ارزشآفرینی علاوه بر رشد و پیشرفت اقتصادی، در ارتقای شرایط زندگی هنرمندان فقیر و محروم از مزایای اجتماعی و اقتصادی نقش مهمی بازی کنند، کارآفرینان هنر افرادی هستند که تغییراتی را در خدمات اجتماعی از طریق «تبیین و تعریف فرآیندهای جدید خدمات هنری، تولیدات یا روشهای منحصربهفرد عملیاتی که با نوآوری همراه است، ایجاد ظرفیتهایی برای ماندگاری و گسترش فعالیتها و رشتههای هنری، توجه به ایجاد سرمایه و ارزش اجتماعی در فعالیتهای اقتصادی هنر ،بهکارگیری نگرشهای بازارمدار برای حل مسائل اجتماعی هنر، یافتن بازارها و فرصتهای جدید برای ارتقای فعالیتهایهنری، جهت دستیابی به ارزش اجتماعی بهوجود میآورند» )همان.( «از ظرفیت و پتانسیل بالای اقتصادی و درآمدزاییبرخورداراست و نظرات محققان و صاحبنظران هنر مؤید این مطلب است، لذا با پذیرش این نکته، میتوان در انواع مختلف گرایشها و پیشههای هنری بهویژه هنرهایسنتی و صنایعدستی که از ظرفیتهای وجودی و نهفتهی بالایی برخوردار است، سرمایهگذاری، اشتغالزایی کرد، با عنایت به اینکه هنرهایسنتی و صنایعدستی نیاز به سرمایهگذاری اندک داشته و غالب رسالت آن، جنبهی کاربردی و برطرف کردن نیازهای جامعه و پاسخ به دغدغههای مخاطبان این حوزه است» )همان:8(.
اقتصاد هنر
«مقوله و مفهوم اقتصاد هنر بهعنوان بخشی از اقتصاد فرهنگ، در یک دههی اخیر از اهمیت زیادی نزد متولیان امر هنر ،هنرمندان، محققان حوزهی هنر و همچنین مخاطبان، برخوردار گشتهاست، در حقیقت، توجه جدی به حوزهی اقتصاد هنر، نشان از جایگاه، سهم و مشارکت بالای هنر بهویژه هنرهای بومی، ملی و کاربردی که ازآن تحت عنوان هنرهایسنتی و صنایعدستی یاد میشود، در حوزهی اقتصاد ملی و توسعهی پایدار دارد، اقتصاد هنر را میتوان بررسی جنبههای اقتصادی تولید، مصرف و یا عرضه و تقاضای محصولات و یا خدمات فرهنگی و هنری دانست، در اقتصاد هنر عوامل و عناصر دخیل در تولید، مصرف و یا عرضه و تقاضای این محصولات، بررسی و شناسایی میشوند» )ایمانیخوشخو،883::88(. «اقتصاد هنر به عنوان دانشی مطرح شده که در اتخاذ شیوه های حمایتی و هدایتی مناسب به منظور تشویق و ترغیب مشارکت بخش غیردولتی در فعالیت های هنری، فرهنگی و افزایش سهم سرمایه گذاری افراد و بنگاههای هنری در تولید و ارائه خدمات فرهنگی نقش موثری دارد، با فعالیت جدی و پیگیری تخصصی هنر از بعد اقتصادی می توانیم به سمت تجاری شدن هنر نیز گام برداریم، جایگاه و سهم فرهنگ و بهویژه “هنر” بهصورت بخشی که بتواند در کنار دیگر بخشها در حوزهی اقتصادی، به رشد اقتصاد ملی کمک کند و یا در سودآوری و درآمدزایی سهمی داشته باشد، بهجز یک دههی اخیر، در سالها و دهههای گذشته، نادیده گرفتهشدهاست و یا درجایگاه نازلی از نگاه اقتصادی قرارگرفتهاست، جایگاه فرهنگ و هنر و رتبهبندی آن از سوی مرکزآمار ایران بهترین دلیل براین ادعاست، این فعالیت شامل سازمانها و واحدهایی است که بهارائهی خدمات تفریحی و فرهنگی)تولیدفیلم سینمایی ،ویدئویی، توزیع و نمایش فیلم، رادیو و تلوزیون، تئاتر، هنرهاینمایشی، مجسمهسازی، نقاشی، موسیقی، کتابداری، موزه و سایر خدمات تفریحی و فرهنگی( میباشد» )همان(. «با این تعریف و طبقهبندی، روشن میشود که نهتنها جایگاه فرهنگ بلکه جایگاه و رتبهی هنر و انواع رشتههای هنری نظیر هنرهای بومی، ملی و کاربردی همچون فرش دستبافت و دیگر صنایعدستی ،بهصورت خاص و ویژه نیز بهصورت جدی بهعنوان یکی از بخشهای مهمی که میتواند نقش و سهم قابل ملاحظهای دراقتصاد کشور داشتهباشد، درنظر گرفته نشدهاست، هنر و بهویژه هنرهایسنتی و صنایعدستی بهدلیل داشتن جنبههای کاربردی و زیبایی-شناسی، ظرفیتهای فرآوانی برای کارآفرینی و اشتغالزایی دارد، قریب به یک دهه است که مبحث اقتصاد هنر بهطور جدی ازسوی متولیان حوزهی هنر و بهویژه هنرهای تجسمی)نقاشی( و فرهنگ پیگیری میشود. اما هنوز آنگونهای که این مقوله در سایر کشورها بهصورت جدی و متمرکز دنبال میشود و بخشی از اقتصاد این کشورها است، در ایران علیرغم وجود بستر و ظرفیتهای این حوزه، پیگیری نمیشود. در واقع اقتصاد هنر نه در اقتصاد ملی کشور سهم و جایگاهی ندارد و نه در طبقهبندی مشاغل و حرفههای اقتصادی نسبت به اهمیت و جایگاه آن در درآمدزایی دیدهشدهاست که بتواند در کنار دیگر بخشها درحوزهی اقتصادی، به رشد اقتصاد ملی کمک کند و یا در سودآوری و درآمدزایی سهمی داشتهباشد. اقتصادهنر، بهجز یک دههیاخیر، در سالها و دهههای گذشته، نادیده گرفتهشدهاست و یا درجایگاه نازلی از نگاه اقتصادی قرارگرفتهاست، جایگاه فرهنگ و هنر و رتبهبندی آن از سوی مرکزآمار ایران بهترین دلیل براین ادعاست، ضمن اینکه همین مرکز، خدمات فرهنگی از زیربخش خدمات تفریحی، فرهنگی و ورزشی را اینگونه تعریف مینماید : این فعالیت شامل سازمانها و واحدهایی است که بهارائهی خدمات تفریحی و فرهنگی )تولیدفیلم سینمایی، ویدئویی، توزیع و نمایش فیلم، رادیو وتلوزیون، تئاتر، هنرهاینمایشی ،مجسمهسازی، نقاشی، موسیقی، کتابداری، موزه و سایر خدمات تفریحی و فرهنگی( میباشد، به این نکته نیز باید اشاره داشت که تفاوت کارآفرین اقتصادی با کارآفرین هنری این است که اولی هدف عمدهاش خلق چیزی نو و سودآور در حوزهی اقتصاد است در حالی که دومی هدفش خلق چیزی نو و قابل تحسین در حوزهی هنر است» )مردوخی،783:: 83:(.
«با این تعاریف و طبقهبندی ،روشن میشود که نهتنها جایگاه فرهنگ بلکه جایگاه و رتبهی هنر و انواع رشتههای هنری نظیر هنرهای بومی، ملی و کاربردی همچون فرش دستبافت و دیگر صنایعدستی، بهصورت خاص و ویژه نیز بهصورت جدی بهعنوان یکی از بخشهای مهمی که میتواند نقش و سهم قابل ملاحظهای دراقتصاد کشور داشتهباشد، درنظر گرفته نشدهاست، امروزه صنایع فرهنگی، هنری و صنایع خلاقه امروز پردرآمدترین صنعت جهان هستند، حجم صادرات و واردات صنایع فرهنگی در سال 38:: میلادی ،8 هزار و 88 میلیارد دلار بود در حالی که سهم صنعت خودرو 888: میلیارد دلار و سهم صنایع نظامی 3888میلیارد دلار شد، این موضوع نشاندهندهی سهم و ظرفیت بالای مقولهی هنر در اقتصاد کشور دارد که حضور و جایگاه آن باید برای نظام برنامهریزی اقتصادی کشور روشن و جدی گرفته شود تا از ظرفیتهای سودرسان هنر در اقتصاد و درآمدزایی استفاده شود، اقتصاد هنر به عنوان دانشی مطرح شده که در اتخاذ شیوه های حمایتی و هدایتی مناسب به منظور تشویق و ترغیب مشارکت بخش غیردولتی در فعالیت های هنری، فرهنگی و افزایش سهم سرمایه گذاری افراد و بنگاههای هنری در تولید و ارائه خدمات فرهنگی نقش موثری دارد، با فعالیت جدی و پیگیری تخصصی هنر از بعد اقتصادی می توان به سمت اقتصادی شدن هنر با تکیه بر ارزشهای بومی، قومی و ملی گام برداشت» )همان:68:(.
بافته های عشایری نمونهای از صنایع فرهنگی و صنایع خلاق
«طبق تعریفی که در سطور فوق از صنایعفرهنگی و صنایعخلاق شد، میتوان یقین داشت که هنرهایسنتی و صنایعدستی بهطورعام و بافتههای عشایر قشقایی بهطورخاص، نمودی عینی از اینگونه صنایع هستند، ویژگیهای صنایعدستی عشایری آنرا در طبقهی صنایعفرهنگی و دستبافتههای ایشان را بهعنوان کالای فرهنگی به جامعه معرفی میکند، ضمن اینکه این صنعت دستی از تبار صنایعخلاق است چراکه مهمترین شاخص و مؤلفهی صنایعخلاق یعنی خلاقیت مهمترین ویژگی و عنصر متمایز در نظام بافندگی و دستبافتههای ایرانی است، بافتههای عشایری بهصورت ذهنیبافت و بدون نقشه با تکیه بر قوهی خیال، اندیشه و خلاقیت ذهنی بافته میشوند و این نمود عینی یک صنعت خلاق است، در واقع خلاقیت عنصر اصلی و کانونی صنعت بافندگی عشایری است» )کوهستانی ،388::383(. در نمودار شمارهی3 ارتباط بافتهها با صنایع فرهنگی، صنایعخلاق ،اقتصاد خلاق و سایر عناصر مرتبط با آن را میتوان مشاهده نمود .
نتیجه گیری
هنرهایسنتی و صنایعسنتی که جلوهی هنرهای بومی، قومی و کاربردی است، نمودی از میراثفرهنگی و هنری هستند و از ابعاد مختلف شایستهی توجه و اهتمام همهجانبه هستند، نخست این که بهعنوان بخشی از هویت قومی و ملی بهشمار میروند ،ازاینرو توجه به حفظ و صیانت از آنها بهعنوان بخشی از دستآوردهای تمدنی و مواریثفرهنگی کشور در برههای که تنوع و تکثر فرهنگهای بومی و قومی در جهان کنونی و هزارهای که بر بنیان جهان و فرهنگی واحد اصرارمیورزد، یک اهمیت بهسزا و انکارناپذیر از سوی متولیان هنر و برای آحاد جامعهی ایرانی یک وظیفهی ملی است که بهنحوی شایسته میبایست به آن پرداخته شود، پس بُُعد نخست جنبهی فرهنگی و تمدنی هنرهای بومی و کاربردی است که توجه بهآن یک “اهمیت” است ،چه اینکه در بطن و درون خویش، هویت ایرانیان و ارزشهای بومی، ملی و دینی ایشان را نهفته دارد و اگر از بین برود، درواقع هویت یک ملت از بین رفتهاست، اما در سطحی دیگر توجه به این نوع از هنرها نهتنها اهمیت، بلکه یک ضرورت است و آن بُُعد اقتصادی و جنبهی درآمدزایی و ارزآوری هنرهای بومی، قومی و کاربردی است، مبحث و مقولهای تحت عنوان اقتصاد میراثفرهنگی و بهطور خاص اقتصاد هنرهای بومی و ملی ایران که در غالب هنرهایسنتی و صنایعدستی رصد میشود. این بُُعد نیز یک دغدغهی همگانی و ملی و در واقع یک “ضرورت”است، بهویژه هنگامی که پای مبحثی همچون اقتصاد مقاومتی و شعاری همچون اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی در غالب نگاه به درون و توجه به کار و سرمایهی ایرانی، به میان باشد، پس اگر آسمان نمودی از جایگاه و پهنهی جاودانگی و تداوم همیشگی حیات باشد و هنرهای بومی و کاربردی نمودی از یک پرنده باشد که شوق مانایی و حیات همیشگی در این آسمان را داشتهباشد، میبایست بر دو بال خویش یعنی اقتصاد و فرهنگ تکیه و توجه کند که بدون این دو یا یکی از آنها نه پرواز که خود زندگی میسر نخواهد بود. چرا که این دوبال لازم و ملزوم یکدیگراند، از اینرو که هنرهای بومی، قومی و کاربردی بهعنوان نمودی از فرهنگ و هویت ملی در دنیای مدرن، هنگامی ماندگار خواهند بود که از سوی بازار، مشتریان، مخاطبان و مصرفکنندگان خریداری شده و ارزآوری داشته-باشند، اما ازآنجایی که بسیاری از هنرهایسنتی و صنایعدستی کاربرد خویش را در شرایط کنونی ازدست دادهاند، لذا این مهم هنگامی رخ میدهد که هنرمند و آفرینندهی اثر هنری در آفرینش دستآفریدهی خویش، توجه و اهتمام جدی به خلاقیت ،نوآوری، ابتکار و درنظرگرفتن نیاز و سلیقهی بازار و مشتری داشتهباشد، یعنی حفظ هنرهای بومی و ملی)بهویژه دستبافتههایعشایر قشقایی( و صیانت از آنها، در وجود و پویایی اقتصاد این هنرها است و طبعا اقتصاد این هنرها نیز در وجود خلاقیت و نوآوری و ابتکار در هنرهای یادشده البته با حفظ اصالت متن و محتوا است و اصالت یعنی التفات به همان ابعاد مختلف فرهنگی و هنری آثار نظیر طرحها، نقشها و جنبههای رمز)نماد(پردازانه، زیباییشناسانه، آیینی، دینی و اساطیری موضوعات ،مضامین و مفاهیم نهفته بر زمینه و سطح آثار هنری مذکور است، ازاین رهگذر حفظ، صیانت و ماندگاری مواریثفرهنگی و تجلی آن یعنی هنرهای بومی، قومی و کاربردی به دو رکن مهم یعنی توجه به جنبههای فرهنگی و اقتصادی این نوع از هنرها است و این دو لازم و ملزوم یکدیگراند و پایداری، حیات و حضور هر دو در بستری به نام کارآفرینی و اشتغالزایی میسر خواهد بود، کارآفرینی و اشتغالزایی نیز خود بستر مهمی در توسعهی اقتصادی و توسعهی پایدار خواهد بود، در واقع حفظ هنرهایسنتی و صنایعدستی بهویژه دستبافتههای عشایری خاصه عشایر قشقایی، در بستر کارآفرینی و اشتغالزایی میسر است و کارآفرینی نیز یعنی داشتن چشمانداز اقتصادی و نگاه به بازار)توجه به سلیقهی بازار و مرتفع کردن نیاز مصرفکننده( است، جنبه و نگاه اقتصادی نیز مستلزم تغییر کاربرد و خلاقیت و نوآوری در هنرهای بومی، قومی وکاربردی است، لذا باتوجه به این مسیر و فرآیند و درنظرگرفتن همهی ملزومات ذکر شده میتوان به ایجاد اشتغال و رونق کارآفرینی امیدواربود.
مراجع
کتب
1.سالای، صالح،1831، تبیین نقش فرصت در فرآیند کارآفرینی، دانشگاه صنعتی شریف
2.ششجوانی، حمید،ربانی،1831، بررسی پتانسیل کارآفرینی اجتماعی در فعالیتهای اقتصادی فارغالتحصیلان دانشگاهی، سومین همایش دوسالانه اشتغال و نظان آموزش عالی کشور، دانشگاه تربیت مدرس
8.عظیمی، حسین ،1831، مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران، تهران، نشر نی
4.کاتلر، فیلیپ، گری آرمسترانگ،1831، اصول بازاریابی، مترجم محمد اعرابی و علی پارسائیان، تهران، انتشارات آیلار
5.کیقبادی،مرضیه،1833، مرضیه فخرایی، سیده سارا علوی، سید عبدالمجید زواری ،شناخت صنعت فرهنگی، تهران ،اندیشکده صنعت و فنآوری
.6Howkins,J.(2001),the Creative Economy : How people Make Money Frome Ideas. Penguin
UNCTAD,2008,
.7Marshall, Alfred (1920). Principles of Political Economy, v. 1, pp. 1–2 [8th ed.]. London:
Macmillan.
8.Putnam,R.D.1993,making democracy work: civic traditions in modern Italy,Princeton
university press,prinston. N.J .9 Robbins, Lionel (1932). An Essay on the Nature and Significance of Economic Science,
- 15. London: Macmillan. Links for 1932 HTML and 2nd ed. , 1935 facsimile.
مقاله
1.ایمانیخوشخو، محمدحسین،1833، اقتصادهنر و فعالیتهای هنری و نقش آنها در توسعه صنایع فرهنگی، کتاب ماه علوماجتماعی، شماره24: 31-33
2.سوارتز،دیوید،1831،اقتصادسیاسی، قدرت نمادین، ترجمه شفیعه صالحی، فصلنامه پژوهشی اقتصادسیاسی، شماره8،
8.صالحنیا، نرگس، جلال دهنوی، امین حقنژاد،1831، نقش فرهنگ در توسعهی اقتصادی، ماهنامه مهندسی فرهنگی، سال چهارم، شماره 48-31:44-11
4.کوهستانی، حسین، قادر دشتی ،1838، تحلیل اقتصادی – اجتماعی تولید و بازار ورنی درمناطق عشایری ارسباران- با تأکید بر شرایط اسکان، مجموعه مقالات همایش عشایر، سازمان امورعشایر
5.مردوخی، بایزید،1831، اقتصادهنر درایران)چارچوبی برای مطالعه(، دوماهنامهی تحلیلی پژوهشی آینهی خیال ،شماره1:818-121
1.میرقیداری، مجتبی)1833(. ماهیت خلاقیت ، فصلنامه علمی پژوهشی هنرنامه ، دانشگاههنرتهران، شمارهی8
پینوشت
- . Knowledge Based Economy
- . UNECTAD
- . John Howkins
- Intellectual Capital
- Richard Florida